دو آفت بزرگ در مسیر درک قرآن
وقتی به ترجمه ها، تفسیرها و پژوهش هایی که در مورد قرآن نوشته شده توجه میکنیم، گاهی مواردی را میبینیم که با خود قرآن در تضاد یا تعارض است. معمولا ریشه این نوع نگرش ها، به دو آفت زیر باز میگردد:
۱. گروهی علم را رها کرده و بر اساس باور گذشتگان و شنیده ها و خرافات، قرآن را تفسیر یا ترجمه میکنند. گروهی نیز به ظاهر توجه کرده و با ریشه های علمی آیات کاری ندارند و با این توجیه که علم ناقص است یا ما را به علم اصلی قرآن راهی نیست، صورت مساله را پاک کرده و کار را ساده کرده اند. برخی از این گروه تا جایی پیش میروند که ظاهر آیات را به ساده ترین شکل ظاهری میگیرند و براساس آن برای خداوند چشم و دست و زبن قائل می شوند. گروهی از آنها نیز در تلاشند قرآن را بر علوم منسوخ یا خرافی گذشته منطبق کنند.
۲. گروه دوم اما دم از علم می زنند و خود را عالم به علم روز می دانند و در مقالات خود، گاهی آیات قرآن را بر علومی منطبق می کنند که حتی از حالت تئوری محض خارج نشده و هنوز از نظر علمی اثبات نشده اند!
گروهی از آنها حتی معنای کلمات قرآن را هم به درستی نمی دانند و گاهی کلمه ای را طوری ترجمه می کنند که به علم مورد نظر آنها مربوط شود!
برخی نیز آیات قرآن را با فیزیک کوانتوم و نظریه های اثبات نشده تفسیر می کنند و گاهی فراتر رفته و می گویند احتمالا در آینده، علم این قسمت را اثبات خواهد کرد!
برخی از این گروه به اعداد و علم اعداد چسبیده و در تلاشند کلمات و حروف را طوری جمع و تفریق کنند که همواره به عدد یا اعدادی خاص برسند و هر زمان لازم باید حروفی مثل "ا" را جزء کلمه میدانند و هر زمان لازم باشد آن را زائد می دانند.
در نهایت این دو گروه هرچند ممکن است قلبا مومن باشند، گاهی یکدیگر را تکفیر کرده و به مسیر خود دعوت نیز می نمایند.